FAKE JUNGKOOK |PART⁷🙃🙂| {THE END PART}
بعدش هممون رفتیم سرکارامون اونم یجوری پیچوندمش و رفتیم
"شب"
شب که شیفتم تموم شده بود عین آدم داشتم میرفتم خونه که یکی جلوم پیچید
_ام سلام
+سلام چی میخوای دیگه
_ام تنهایی
+آره دیگه تنهام
_بیا باهم بریم
+مگه تو خونت راهش اونوری نیست
_چرا
+پس برو دیگه
_اخه کار دارم
نگاه مشکوک*
+باشه
هوای اونشب تقریبا سرد بود داشتن از سرما میلرزیدن همینجوری میرفتن و کم کم دونه های برف پایین اومدن که این یعنی قراره سردترم بشه
+سردمه
_فکر کردی من سردم نیست
+هوه هوه هوه
_هاااااااهه
که یه فکری به ذهنم رسید
+کوک~~~
_چی
+اگر یه کاری بکنم قول میدی بعدش هعی بهم گیر ندی
_میخوای چیکار کنیی~~
راوی داستان
ا/ت سمت کوک برگشت دستشو کشید که کوک افتاد رو ا/ت ا/تم بالا فاصله ..
دستاشو از جیبش دراورد و صورت کوک و گرفت
باورش نمیشد الان میخواد چیکار کنه ولی این تنها فکری بود اون لحظه به ذهنش قطع داد
هیچ ایده ایی نداشت که ریاکشن کوک بعدش چیه
ولی خب عیبیم توش نمیدید
کوک که یکم حدس میزد کاری که ا/ت میخواد بکنه چیه اونم صورت ا/تو گرفت
و یکم احساس خوشحالی و خیلی احساس خوشبختی میکرد
بعد از یکم مکث صورتاشون و به هم نزدیک کردن لباشونو مستقیم رویه لبایه هم گذاشتن
یهو حس گرمایه شدیدی از لباشون به راه افتاد و به دلش رسید
بعد از یکم از هم جداشدن
ا/ت دستاشو از رویه صورت کوک برداشته بود ولی کوک نه و دوباره نزدیک ا/ت رفت
ا/ت که راه فراری نداشت از مچ دستای کوک گرفت و عقب کشیدش ولی کوک باز هعی پافشاری میکرد که بالاخره نفسش تموم شد
_کاری که الان کردی و بیشتر از هرچیزی داخل زندگیم دوست داشتم
مشت آرومی به سرش زدی
+چه غلطی کردی ها قرار بود فقط یکی باشه
_حالا چه فردی داره دو تا همون یکی ایی دیگه اولم خودت شروعش کردی
+توعه خرر ...
سمتش رفت و خواست بزنتش که کوک دستاشو گرفت و دوباره بوسیدش(هعی الان گریم میگیره)
ا/ت سعی کرد دستاشو نجات بده ولی نمیشد یکم بعد که ا/ت آروم گرفت ازش جداشد
_هعیی چی میشد همیشه این طمع و داشته باشی
+چی میگی روانی دستامو ول کن
_نمیخوام
یکم دیگه تقلا کرد ولی بازم نتونست سرشو پایین انداخت
_تسلیمی
+اره
+این چه کاری بود
_یعنی بازم نفهمیدی
+باید بفهمم
_این کارا یعنی ....
+یعنی؟!
_من
+تو
_دوست دارم
+دوستم داری
_اره
+اره!!
_چیز عجیبی نیست که ازت بخوام زنم بشی
+این یه درخواست طبیعیه ولی چرا من
_چون تو بهتر از اون دوتایی
+هق🥲
_حالا قبوله حالا این پسر روانیه خره میپذیری؟!!
+با اینکه این عجیب ترین اعترافی بود که تا الان شنیدم ولی ...
_ولی ..
+قبوله
_هورا
کوک ا/تو بغل کرد و رو هوا چرخوندش که ..
=شماها دارین این پشت چیکار میکنین
_شما باید تو هر سکانسی باشید نه
=اگر نمیشد که منو نمیکردن مدیر
+خدایا توبه
the end
گشادیم میکرد بزارمش
کامنت؟!
"شب"
شب که شیفتم تموم شده بود عین آدم داشتم میرفتم خونه که یکی جلوم پیچید
_ام سلام
+سلام چی میخوای دیگه
_ام تنهایی
+آره دیگه تنهام
_بیا باهم بریم
+مگه تو خونت راهش اونوری نیست
_چرا
+پس برو دیگه
_اخه کار دارم
نگاه مشکوک*
+باشه
هوای اونشب تقریبا سرد بود داشتن از سرما میلرزیدن همینجوری میرفتن و کم کم دونه های برف پایین اومدن که این یعنی قراره سردترم بشه
+سردمه
_فکر کردی من سردم نیست
+هوه هوه هوه
_هاااااااهه
که یه فکری به ذهنم رسید
+کوک~~~
_چی
+اگر یه کاری بکنم قول میدی بعدش هعی بهم گیر ندی
_میخوای چیکار کنیی~~
راوی داستان
ا/ت سمت کوک برگشت دستشو کشید که کوک افتاد رو ا/ت ا/تم بالا فاصله ..
دستاشو از جیبش دراورد و صورت کوک و گرفت
باورش نمیشد الان میخواد چیکار کنه ولی این تنها فکری بود اون لحظه به ذهنش قطع داد
هیچ ایده ایی نداشت که ریاکشن کوک بعدش چیه
ولی خب عیبیم توش نمیدید
کوک که یکم حدس میزد کاری که ا/ت میخواد بکنه چیه اونم صورت ا/تو گرفت
و یکم احساس خوشحالی و خیلی احساس خوشبختی میکرد
بعد از یکم مکث صورتاشون و به هم نزدیک کردن لباشونو مستقیم رویه لبایه هم گذاشتن
یهو حس گرمایه شدیدی از لباشون به راه افتاد و به دلش رسید
بعد از یکم از هم جداشدن
ا/ت دستاشو از رویه صورت کوک برداشته بود ولی کوک نه و دوباره نزدیک ا/ت رفت
ا/ت که راه فراری نداشت از مچ دستای کوک گرفت و عقب کشیدش ولی کوک باز هعی پافشاری میکرد که بالاخره نفسش تموم شد
_کاری که الان کردی و بیشتر از هرچیزی داخل زندگیم دوست داشتم
مشت آرومی به سرش زدی
+چه غلطی کردی ها قرار بود فقط یکی باشه
_حالا چه فردی داره دو تا همون یکی ایی دیگه اولم خودت شروعش کردی
+توعه خرر ...
سمتش رفت و خواست بزنتش که کوک دستاشو گرفت و دوباره بوسیدش(هعی الان گریم میگیره)
ا/ت سعی کرد دستاشو نجات بده ولی نمیشد یکم بعد که ا/ت آروم گرفت ازش جداشد
_هعیی چی میشد همیشه این طمع و داشته باشی
+چی میگی روانی دستامو ول کن
_نمیخوام
یکم دیگه تقلا کرد ولی بازم نتونست سرشو پایین انداخت
_تسلیمی
+اره
+این چه کاری بود
_یعنی بازم نفهمیدی
+باید بفهمم
_این کارا یعنی ....
+یعنی؟!
_من
+تو
_دوست دارم
+دوستم داری
_اره
+اره!!
_چیز عجیبی نیست که ازت بخوام زنم بشی
+این یه درخواست طبیعیه ولی چرا من
_چون تو بهتر از اون دوتایی
+هق🥲
_حالا قبوله حالا این پسر روانیه خره میپذیری؟!!
+با اینکه این عجیب ترین اعترافی بود که تا الان شنیدم ولی ...
_ولی ..
+قبوله
_هورا
کوک ا/تو بغل کرد و رو هوا چرخوندش که ..
=شماها دارین این پشت چیکار میکنین
_شما باید تو هر سکانسی باشید نه
=اگر نمیشد که منو نمیکردن مدیر
+خدایا توبه
the end
گشادیم میکرد بزارمش
کامنت؟!
۴۰.۰k
۳۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.